نقد و بررسی «چرخ زمان» آمازون: حماسه ای فانتزی که فقط چرخ هایش را می چرخاند
آنها می گویند اختراع مجدد چرخ اتلاف وقت است اما این کاملاً درست نیست. برای مثال، اگر در مورد سری جدید میانه «چرخ زمان» آمازون پرایم صحبت می کنید، مطمئناً کمی سرهم بندی اضافی نمی توانست ضرری داشته باشد. «چرخ زمان» بر اساس یک سری کتاب طولانی از رابرت جردن (که در نهایت مطابق با یادداشتهای خالق فقید، توسط براندون ساندرسون تکمیل شد)، یک ماجراجویی فانتزی حماسی درباره شمشیرها، جادوگری و تناسخ است که طرفداران مشتاقی را به خود جلب کرده است. یک تازه وارد می تواند به طور منطقی فرض کند که پس از بیش از دوازده رمان، چیز خاصی در مورد این سریال وجود دارد که نیاز به برخورد تلویزیونی با بودجه کلان دارد.
یا بهتر است بگوییم، یک تازه وارد باید این را فرض کند، زیرا شواهد بسیار کمی در شش قسمت اول سریال وجود دارد. «چرخ زمان» با بازی روزاموند پایک («خیلی اهمیت میدهم») در نقش مویرین دامودرد، یک جادوگر قدرتمند و یکی از اعضای گروه زنانه Aes Sedai، که جهان را از خطرات جادویی ایمن نگه میدارد - همانطور که در فیلم میبینیم. دقایق ابتدایی نمایش - مردان. چندین نسل پیش، مردی به نام اژدها آنقدر قدرت جادویی داشت که دنیا را شکست، و اکنون نفرینی مطرح شده است که هر فردی را که به طرز ناامیدانه ای از جادو استفاده می کند، دیوانه می کند. (شما فکر می کنید که این فقط مردانی را که از جادو استفاده می کنند خطرناک تر می کند، اما شما قوانین را تعیین نمی کنید، بنابراین در این مورد نظری ندارید.)
پیشبینی شده است که اژدها برگردد و جهان را نجات دهد یا نابود کند، بنابراین مویرین باید اژدهای جدید را پیدا کند و هر کاری که باید انجام شود را انجام دهد. مشکل اینجاست که Moiraine نمی داند این اژدهای جدید کیست. بهترین کاری که او می تواند انجام دهد این است که آن را به گروهی از جوانان 20 ساله در یک شهر کوچک محدود کند، و سه نفر از آنها مرد هستند، بنابراین احتمالاً خوب نیست.
شش قسمت اول «چرخ زمان» متوجه میشود که Moiraine و اتهامات جدیدش از هیولاهای نه چندان متقاعدکننده فرار میکنند، در پسزمینههای جنگلی غیرقابل توصیف میگردند و برای ملاقات با شخصیتهای جانبی بیشتری از هم جدا میشوند و ماجراجوییهای کوچکی برای خودشان دارند. این بی شباهت به تماشای «ارباب حلقهها» در جلو نیست، بنابراین از تمام علاقههای انسانی صرف نظر میکنید و فقط به خلاصه کلی یک ماجراجویی جهانگردی میپردازید.
چگونه است که یک سریال تلویزیونی با تمام زمان در جهان توانسته است بیشتر توسعه شخصیت را دور بزند؟ این واقعاً گیج کننده است که چگونه داستان سرایی در «چرخ زمان» احساس می شود. تقریباً برای هر سؤالی که تأثیر معنیداری بر قهرمانهای ما نمیگذارد، پاسخهایی وجود دارد - لباسهای رنگی، سلاحهای مسحورکننده، نتهای موسیقی که مدتهاست گم شدهاند - اما به همه ستارههای جوان داستانهای ابتدایی داده میشود و سپس در مسیرشان رانده میشوند.
اگوئن (مادلین مدن، "دورا و شهر گمشده طلا") در حال یادگیری روش های جادوگری است و کاملا آماده بود تا دوست پسر خود، رند (جاشا استرادوسکی، "بالاترین ها") را که تنها ویژگی تعیین کننده اش این است که شبیه به نظر می رسد، کنار بگذارد. آناکین اسکای واکر از پیش درآمدهای «جنگ ستارگان». مت (بارنی هریس، "داستان بریکستون") کمی ادم است و شاید این بدان معنی است که او بد است یا چیزی شبیه به این. تنها شخصیت اصلی با آشفتگی های درونی جدی، پرین (مارکوس رادرفورد، "ضد گلوله")، آهنگری است که تا زمانی که هیولاها به شهر خواب آلود او حمله کردند، ازدواج خوبی داشت و اکنون او راز وحشتناکی را در خود دارد. اما تنها کاری که او واقعاً می خواهد انجام دهد این است که در مورد وضعیت اسفناک خود فکر کند.
اپیزود آزمایشی "چرخ زمان" این قهرمانان جوان و چند نفر دیگر را که بعداً در زندگی نسبتاً خسته کننده روزانه خود مهم خواهند بود، تثبیت می کند. هنگامی که آنها سفر خود را آغاز می کنند، در چند قسمت به سمت های دیگر می روند. ما تقریباً زمان کافی را با آنها به عنوان یک گروه نمی گذرانیم تا اهمیت دهیم که آنها از هم جدا شده اند، و هنگامی که آنها از هم جدا می شوند آنها همچنان از پذیرش یکدیگر با اعتماد به نفس خودداری می کنند، بنابراین هیچ ارتباطی نمی تواند ایجاد شود. آنها فقط در باد شناور هستند و اگر به یکدیگر یا یک نقطه طرح مهم برخورد کنند، کاملاً تصادفی به نظر می رسد.
مقایسه "چرخ زمان" با "بازی تاج و تخت" وسوسه انگیز است - و نمایش عملاً از شما التماس می کند که این کار را انجام دهید. دنباله عنوان به تنهایی، که تصاویری از عناصر اصلی داستان را با استفاده از هنرهای قدیمی و صنایع دستی ترسیم میکند، تضمین میکند که سریال فانتزی که زمانی تاثیرگذار و اکنون مخدوش شده بود، جلو و در مرکز ذهن شما قرار میگیرد. اما هجوم آمازون به سمت فانتزی بالا نمیتواند از نظر ارزش تولید با «Thrones» برابری کند – از VFX پایینتر رنج میبرد، لباسهایی که به نظر میرسد هیچکس قبلاً آنها را نپوشیده است و ستهایی که به نظر میرسد هیچکس در آنها زندگی نکرده است. بدتر از آن، نمایش فاقد حوصله لازم برای متقاعد کردن ما به اینکه اسطورهشناسی آن برای شخصیتها واقعیت است، ندارد.
«چرخ زمان» آنقدر مشغول توضیح دادن خود است که هرگز تمام توضیحاتش را توجیه نمی کند، و این حیف است، زیرا اینجا چیزی وجود دارد. این امر به ویژه در مورد رزاموند پایک برجسته صادق است، که نسخه او از جادوگر دانا که به قهرمانان جدید در جستجوی آنها کمک می کند، عاری از هیاهوی معمولی است که در به تصویر کشیدن کهن الگوهای مرلین / گاندالف / دامبلدور وجود دارد. خستگی ظریف او یک تغییر سرعت در بازی فانتزی بسیار معمولی است. او حتی سعی میکند تمام کارهای مایمی که با CGI دستکاری میکنند، بد جلوه دهد، و تقریباً بهتر از هر کس دیگری از پس آن برمیآید.
در حالی که نظم جهانی مادرسالارانه روی کاغذ هیجانانگیز به نظر میرسد، و شاید روی کاغذ هم همینطور بود، سریال نمیتواند این ایده را به طور ارگانیک در بسیاری از نقاط داستانی گنجانده باشد. تا کنون، «چرخ زمان» فرصتی را از دست داده است تا جهانسازی عام، فاقد ویژگیها، و جهانی خود را گسترش دهد و چیزی معنادار و متمایز بسازد.
در حال حاضر، این نمایش فقط چرخ های خود را می چرخاند. برای مدتی واقعاً، واقعاً طولانی.
- ۰۰/۰۹/۱۱